-
نیمکت 1
چهارشنبه 27 مرداد 1389 15:38
فرید تمام توانشو گذاشته بود برای اینکه برسه به ته بازار . داشت با هر جون کندنی که بود راه میرفت . قدمهاش اهسته شده بودن ، نای راه رفتن نداشت . انگار خیلی سنگین تر از توانش رو داشت با خودش می کشید به هر جون کندنی که بود خودش رو به پارک کنار کارون رسوند اولین نیمکت رو که دید روش دراز کشید . بارون شروع به باریدن کرد چهره...
-
خط عابر پیاده
یکشنبه 24 مرداد 1389 14:03
مادر خسته از سر کار بر میگرده نگاه معنی داری به دخترک کوچیکش میندازه از توی یخچال یه شیشه اب برمیداره یه کم ازش میخوره رو به دخترک میکنه : عزیزم از فردا خودت باید بری مدرسه خودتم باید برگردی دخترک انگار حرف مادر براش تازگی نداره به کار خودش ادامه میده مادر : عزیزم نمیتونم دیگه پول سرویستو بدم، خدا را شکر مدرسه ات زیاد...
-
ارزو
سهشنبه 12 مرداد 1389 15:33
سلام بچه که بودم ارزو های زیادی داشتم . ارزو های بزرگ بزرگ . ولی یه اشکال توی کارم بود و همون اشکال نذاشت به هیچ کدوم از ارزو هام برسم . اشکال بزرگم این بود که برای هر ارزوی که داشتم یه نمونه بود . اگر میخواستم ورزشکار باشم دوست داشتم مثل فلانی باشم اگر یک روز ارزوی این داشتم که کارگردان بشم دوست داشتم یا مثل حاتمی...
-
نان داغ و حلیم
یکشنبه 10 مرداد 1389 09:06
بچه که بودم عادت داشتم صبح زود از خواب پاشم از سر بیکاری میرفتم توی خیابان خشایار بین غزنوی و هلالی یه خانمه بود حلیم میفروخت یه قابلمه حلیم میگرفتم سر راه برگشت به خونه سرشیرم میگرفتم میمدم خونه شعله گاز رو کم میکردم حلیم رو میذاشتم روش میرفتم نون بگیرم چه حالی میداد صبح نون داغ ،حلیم داغ ،سرشیر و یکمم شکر انقدر سر...
-
اندر حکایت ابکی بودن
شنبه 9 مرداد 1389 19:06
در زمان های نچندان دور البته به سن من شما نمیخوره در مجالس مهم مثل الان نبود که از کارت دعوت استفاده کنن و مثل بعضی از ادم های با کلاس زیرش بنویسن ورود بچه ممنون و از گرفتن عکس و فیلم برداری کردن خود داری کنید این طوری بود که هرکسی میرسید میگفت :راستی خبر دارید عروسی پسر مش رمضون :اااااا راست میگی :اره جون تو مجلس...
-
زیر هشت & فاصله ها
سهشنبه 5 مرداد 1389 08:59
دو سریال داره از شبکه یک و سه سیما پخش میشه سریال زیر هشت از شبکه یک و فاصله ها از شبکه سه سریال زیر هشت داره خوب پیش میره دوست دارم ببینمش و ببینم بلخره چی میشود چون داستان طوری که هر اتفاقی میتونه بیفته بازیگران این سریالم بدک بازی نمیکنن دیشب عادل وقتی خبر مرگ نوزادشو شنید بیرون از بیمارستان زانوی غم بغل کرده بود...
-
حافظ
دوشنبه 4 مرداد 1389 12:21
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سر میفروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش ******************** چرخ بر هم زنم از غییر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک ******************** لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش...
-
باز هوای وطنم ، وطنم آرزوست
دوشنبه 21 تیر 1389 19:56
سلام ... میگن یه دیوونه با چوب میزد توی سر خودش گفتن چرا این کار رو میکنی گفت نمیدونید وقتی نمیزنم چه حالی میده دوست دارم با تمام وجودم شادی کنم . این اتفاق نمیفته مگر یه اتفاق بد بیفته بعد از اون رهای پیدا کنم اونوقت که شاد شاد میشم . یا بعضی از اتفاق های بد برای انسان خاطرات شیرینی به همراه دارن که ادم از به یاد...
-
جام جهانی
شنبه 12 تیر 1389 08:38
خب امروز شنبه هستش و دیروز ساعت 20:20 دقیقه جام جهانی تمام شد نخود نخود هرکه رود خانه خود شاید برای شما لذت داشته باشه ولی برای من جام جهانی دیگه معنی نداره جام جهانی بدون برزیل ( تا فینال ) مثل خوردن ساندویچ بدون نوشابه میمونه تحملش سخته یا اینکه فکر کنی فلافل جزو ساندویچ ها نیست میتونی بدون نوشابه هم بخوریش پاپتی
-
اولین وب نوشته
چهارشنبه 9 تیر 1389 14:55
کاش هیچوقت کفش نمیپوشیدم پاپتی میموندم قشنگ یادم از کی شروع شد . اگر دمپایام درست میپوشیدم برام یه جفت دمپای ابری جایزه میگرفتن الکی الکی داشتم بزرگ میشدم . چقدر راحت گول خوردم ، چقدر راحت با دنیای بچگی و پرسه زد توی خیابونا اونم پاپتی خدا حافظی کردم بزرگ شدم به اینجا ختم نمیشد. داشتم به دمپای عادت میکردم که کفش امد...