زیر هشت & فاصله ها

دو سریال داره از شبکه یک و سه سیما پخش میشه 

سریال زیر هشت از شبکه یک و فاصله ها از شبکه سه 


سریال زیر هشت داره خوب پیش میره دوست دارم ببینمش و ببینم  بلخره چی میشود  چون داستان  طوری که هر اتفاقی میتونه بیفته بازیگران این سریالم بدک بازی نمیکنن


دیشب عادل وقتی خبر مرگ نوزادشو شنید بیرون از بیمارستان زانوی غم بغل کرده بود اشک میریخت ( گریه مردونه ) صحنه زیبای بود . وقتی راننده ون ازش خواست بیاد کمک که ماشینشو از چاله در بیاره  لرزون لرزون بلند شد رفت طرف ماشین  دو سه قدم بر نداشته بود که بارونیش افتاد اون به راه خودش ادامه داد تا رسید پشت ون بی اختیار داشت زور میزد فریاد میکشید و داشت انرژی ازاد میکرد . طوری بود که انگار اگر این کار نمیکرد میترکید   زور زد زور زد  با اشک بلند فریاد زد ای خداااااااااااااااااااا  ماشین رو از چاله درورد ( مادرشم داشت از دور نگاه میکرد زجه زدن تخلیه انرژی پسرش رو ) همونجا با رفت  ماشین اون همونجا دراز  کشید شروع کرد به هق هق کردن مادرش بارونیش برداشت انداخت روش ... سکانس بعد توی فضای سبز روی چمن عادل دراز کشیده توی خودش کچاله شده مثل معتادها داره خودشو فشار میده  مادرش داره بادش میزنه فیلم توی زمستون اتفاق افتاده  و باد بزن یه چیز مسخره هستش ... کلا سکانس که توی فضای سبز بود زد  تو ذوقم ولی در کل دوست دارم ببینمش 


سریال فاصله ها  جالبه  انقدر جالبه که دارم  یکی در میون میبینمش و چیزیشو از قلم ننداختم  دیشب نوبت خواب بود  امشب نوبت نگاه کردنه چشمک  به خدا دیوانه نیستم این سریالش خیلی هندی راحت میشه تشخیص داد داره چه اتفاقی میفته انقدر هندی که اگر یکی  بیاد سه قسمت اول رو ببینه  سه قسمت از وسط سه قسمت از اخر رو ببینه همیه داستان میاد دستش ...




حافظ

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش 
                                                    وز شما پنهان نشاید کرد سر میفروش 
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع 
                                                  سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش 
********************
چرخ بر هم زنم از غییر مرادم گردد
                                         من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک 
********************
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
                                        نکته سر بسته چه دانی خموش 
**********************
لطف الهی بکند کار خویش 
                                مژده رحمت برساند سروش 

باز هوای وطنم ، وطنم‌ آرزوست

سلام ...


میگن یه دیوونه با چوب میزد توی سر خودش گفتن چرا این کار رو میکنی گفت نمیدونید وقتی نمیزنم چه حالی میده  


دوست دارم  با تمام وجودم شادی کنم . این اتفاق نمیفته مگر یه اتفاق بد بیفته بعد از اون رهای پیدا کنم  اونوقت که شاد شاد میشم  . یا بعضی از اتفاق های بد برای انسان خاطرات شیرینی به همراه دارن که ادم از به یاد اوردنشون شاد میشه ...


یک بار مجبورن مدت زیادی ازاهواز به دور بودم جای دوریم نبودم تهران بودم وقتی برگشتم اهواز هوای شرجی وحشت ناکی بود ولی باور کنید اصلا احساسش نکردم چنان نفس عمیقی کشیدم که انگار توی دشت پر از گل هستم ... 


 یک بار من و دو سه نفر دیگه همراه یک مریض بودیم در تهران جو بسیار خوبی بود منهای مریضا اینا که میدیدم  همراه  های مریض ها  همه شهرستانی بودن نمیذاشتن به کسی دیگه بد بگذره . 

یک بار این مریض ما هوس نون پنیر خیار کرد مام فردا صبح براش تهیه کردیم  . هرکی مارو میدید  داریم نون پنیر میخورم اخم  میکرد میگفت ما که نموردیم میگفتید یه چیزی برای شما هم درست میکردیم ( ما  چهار نفر مرد مجرد  بقیه خانواده ) 


یک بارم بچه های کوچه تعریف میکردن که  احسان ( پسر همسایمون ) وقتی از دانشگاه اصفهان برگشت از پشت بام میبینتش که زانو میزنه خاک کوچه رو بوس میکنه  کاش یا من برام این اتفاق بیفته یا یا حداقل میدیدم همچین صحنه ای مستندی رو 


دردای این طوری به خاطرات بعدش میچربه و ادم رو کلی به ذوق میاره 


یادش بخیر وقتی از رادیو خبر ازادی ابوالقاسم  پسر همسایمون ( که تو بچگی  وقتی میخواستیم بازی کینم همیشه خدا سر دسته بود اون مشخص میکرد کی یار کی ) شنیدیم همه ریخیتیم توی کوچه یادمه مادرش اینا نبودن خونه وقتی وارد کوچه شدن همه زن ها  کوچه کل زدند. و خبر  آزادی تنها اسیر کوچمون رو به مادرش اینا دادن  

و اتفاق های زیادی که هیچوقت از ذهن ادم پاک نمیشن  و اگر خدای نکرده پاک بشن همیشه با خودت کلنجار میری  میخوای  به یاد بیاری ...




جام جهانی

خب امروز شنبه هستش و دیروز ساعت 20:20 دقیقه  جام جهانی  تمام شد نخود نخود هرکه رود خانه خود 

شاید برای شما لذت داشته باشه ولی برای من جام جهانی دیگه معنی نداره 


جام جهانی بدون برزیل ( تا فینال ) مثل خوردن ساندویچ بدون نوشابه میمونه تحملش سخته 


یا اینکه فکر کنی  فلافل جزو ساندویچ ها نیست میتونی بدون نوشابه هم بخوریش 


پاپتی

اولین وب نوشته

کاش هیچوقت کفش نمیپوشیدم  پاپتی میموندم 

 قشنگ یادم از کی شروع شد . اگر دمپایام درست میپوشیدم برام یه جفت دمپای ابری جایزه میگرفتن 

الکی الکی داشتم بزرگ میشدم . چقدر راحت گول خوردم ، چقدر راحت با دنیای بچگی و پرسه زد توی خیابونا اونم پاپتی  خدا حافظی کردم بزرگ شدم 

به اینجا ختم نمیشد. داشتم به دمپای عادت میکردم که کفش امد باید تحمل میکردم پاهای که ازادانه برای خودشون میگشتن باید زندانی میشدن باید طناب پیچ میشدن  انقدر ادامه دادم دادم و  پیش رفتم که الان مجبورم برای رفتن تا سر کوچه کفش بپوشم 


پاپتی